سلام به همه گاماسی های عزیز امیدوارم حال همگیتون عالی باشه! خب امروز اومدیم با یه مصاحبه درجه یک از مهدیس گرزین رتبه ۱۸۰۲ که خیلی خیلی برای هدفش جنگیده و سه سال کنکور رو چشیده و تحمل کرده. میخوایم بریم بشنویم از مهدیس که چرا این همه جنگیده؟ آیا ارزشش رو داشته یا نه؟!
+ اول یه معرفی ازت بشنویم مهدیس جان.
_ مهدیس گرزین هستم ورودی بهمن ۱۴۰۳ پزشکی آزاد تهران با رتبه ۱۸۰۲
+ خب مهدیس جان به بچه ها گفتم که کلی تلاش کردی واسه این رشته چند سال پشت کنکور بودی؟ و چرا؟
_ سه سال. بخاطر کمال گرایی ذهنی خودم بود. دانشگاه تهران دوست داشتم، حالا هر کدومشون که بود، احتمالا سال قبل میتونستم شهرستان رو برم، اما خب تصمیمم این شد اون چیزی که دوست دارم رو دنبالش برم، حتی اگر قرار باشه بیشتر طول بکشه.
+ خب مدال یه دنده ترین دانش آموز و دانشجوی پزشکی رو میتونیم یه مهدیس اهدا بکنیم که برای رسیدن به دانشگاه های تهران حالا هر کدوم که شد، اینقدر جنگیده، یعنی دانشگاه های شهرستان ها رو میتونسته بزنه ولی باز هم دلش راضی نشده.
+ شما یه جمله خیلی معروف داری و یه جمله خیلی عمیق و قشنگ، طرز فکر آدما مسیرشون رو تعیین میکنه. راجبش بهمون میگی.
_ من حالا همیشه میگم: از در خونه که میام بیرون میتونم تصمیم بگیرم که از این ور کوچه برم یا از اون ور کوچه برم. دوتاش که قطعا منو به مسیرم میرسونه ولی اینکه تو مسیر چیا میبینم هم مهمه دیگه. اگر این ورم یه اتفاقی میفته از اون ور هم که برم یه اتفاق دیگه میفته. الان هم گفتم من میتونستم سال قبل یکی از شهرستان ها رو قبول شم حالا شاید دور شاید نزدیک، ولی میگم اون چیزی که من میخواستم این بود یعنی انتخابم چیز دیگه ای بود. به طبع الان من میتونستم دانش آموز دانشجوی سال دوم پزشکی مثلا توی استان گلستان توی ساری باشم اما میگم برام مهم بود که حتما اون چیزی که دوست دارم رو برم دنبالش و همین باعث شد که یه سال دیرتر برم دانشگاه ولی بالاخره توی موقعیتی باشم که خودم دوست دارم؟ حداقل الان دیگه حسرتش رو ندارم. + یکی از اشکالاتت که توی سال تحصیلی خیلی باهاش مواجه بودی، رعایت تعادل بوده بین تست و مطالعه، چرا چجوری چگونه؟
_این ایراد من بود، حالا شاید خیلی های دیگه هم مثل من فکر کنن. وقتی که من احساس میکنم که هر چیزی رو باید به بهترین شکل ممکن انجام بدم طبیعتا توی پروسه درس خوندنم هم به همین فکر میکنم، فکر میکنم که اول باید روی مطالب درسی خیلی تسلط داشته باشم بعد برم سراغ تست و این باعث میشد که توی بازه های دو هفته ای برای آزمون ها گیر کنم، نهایتا تا میومدم که روی تمام سرفصل ها مثلا به تسلط ۷۰ ۸۰ به بالا برسم اینجا توی تست ها میموندم. دیگه این برای هممون اثبات شده هست که سوالات رو که کاملا از روی کتاب طرح نمیکنن. الگوی درس با کتاب یه چیزه، الگوی تست زدن یه چیز دیگه، در واقع من باید روی تست ها به ۸۰ درصد تسلط میرسیدم نه روی متن کتاب درسی. کتاب درسی مهمه ولی خب ازمون ها با توجه به الگوی تست ها سوال میدن، بعد این باعث میشد که مثلا من پنج روز وقت داشته باشم تست بزنم با کلی مطلب، بعد خب الان یکی دو ساله عمومی ها حذف شده، قبل از اون عمومی ها هم بود، بعد اگر من میخواستم توی عمومی ها هم تست بزنم یه وقت خیلی زیادی ازم گرفته میشد، در صورتی که من باید خیلی زودتر به تست زدن میرسیدم و این اشتباه من بود.
+ اصلا یکی از بخش های یادگیری یعنی آموزش شما با تست اتفاق میفته، من بارها به بچهها گفتم علی الخصوص توی درس ریاضی و فیزیک حتی اگر خود انیشتین هم بیاد به شما درس بده بیشتر از ۲۰ درصد نمیتونه به شما فیزیک یاد بده. شما باید تست بزنین تا اون ۸۰ درصد باقی مونده فیزیک رو یاد بگیرید. بچهها خواهش میکنم ازتون، تست زدن برای این نیست که شما همه تستها رو درست بزنین بگید آفرین باریکلا همه تست ها درست شد پس من بلدم، نه! برای اینه که شما چهار تا تست هم غلط بزنین، از چهار تا سوال هم چهار تا نکته دیگه یاد بگیرین. بحث بحث آموزشه. اصلاً تست، تست آموزشیه.
+ یکی از چیزهایی که حالا باعث خطای بیشترت شده بود دل کندن از سوالات توی آزمونها و حتی آزمون اصلی کنکور بوده درست میگم؟!
_ بله. من یه مقدار وقتی یه چیزی توی ذهنم چالش میشه نمیتونم ولش کنم. این ویژگی شخصیه. آدما با ویژگی های شخصیون توی موقعیت های مختلف قرار میگیرند. کنکور هم یکی از موقعیت هایی هست که خیلی از بچه ها بالاخره توی موقعیتش قرار میگیرند. حالا بعضی ها تا ۱۸ سالگی تمومش میکنن بعصی ها تا ۲۰ وخورده ای درگیرش هستن و طول میکشه براشون اما بالاخره با این کنکوره مواجه میشن. برای من این ویژگی شخصیتیم خیلی کارم رو خراب کرد. شاید مثلا یه سوالی بود که من چهار دقیقه روش زمان میذاشتم، در صورتی که ارزش اون سوال با سوالی که مثلا شاید ۳۰ ثانیه هم واسه یه بچه متوسط به پایین زمان نبره، ارزششون عمدتا یکیه، ولی من چون رو این مورد خیلی زمان میذاشتم باعث میشد چهار تا سوال دیگه نتونم جواب بدم و این خیلی من رو عقب انداخت خیلی بهم ضربه زد. توی تمام این سال هایی که آزمون میدادم همین اتفاق افتاد. شاید مثلا توی سال های اول که تجربه من کمتر بود بیشتر این اتفاق میفتاد ولی مثلا امسال شاید توی یک سوال نهایتا دو سوال این اتفاق برام میفتاد، اما بازم میگم این مسئله پیش میاد. دل کندن از سوال، سوالی که بلد نیستید، سوالی که تسلط ندارید، سوالی که فکر میکنید یه بخشش یادتون رفته یادتون نیست رو تمرین کنید. وسط آزمون، نه توی تست های آموزشی، لطفا تست ها رو نسوزونید. توی آزمون دادن بیخیالش شید، دل بکنید رد شید. حتی اگر بتونید جواب هم بدید باز باختین اینو من با کلی تجربه دارم میگم یعنی یه سوال سخت با چهار دقیقه زمان سرش گذاشتن حتی اگه به جواب درست برسیم باز باخته.
+ در نهایت یه چیزی که میخوام راجبش صحبت کنی اینه که تو ساده انگاری کردی درباره کنکور، همین احتمالا باعث شد که سال های بیشتری رو پشت کنکور سپری کنی. یه ذره راجع به این برامون توضیح بده و بچه هایی که شاید شبیه خودت باشن. بچهایی که میگن: نه حالا کو تا دوازدهم، نه حالا کو تا کنکور، نه حالا بشین وقت هست.
_ ببینید فکر میکنم دو ساله که تاثیر قطعی معدل اتفاق افتاد ولی سالی که حالا آخرین سالی بود که فکر کنم تاثیر معدل به صورت قطعی نبود، حالا الان داستان بچه ها خیلی فرق کرده بخاطر تاثیر سال دهم و یازدهم به هر حال دیگه مجبورن که متوجه بشن باید توی پروسه کنکور بصورت ناخودآگاه قرار بگیرن. برای ما به این شکل نبود من حالا سال دوازدهم تازه با یه چیزی به اسم کنکور آشنا شدم تازه همون موقع هم فکر میکردم که حالا که مثلا من جز بچه های فرزانگانم چقدر خفنم چقدر راحت میتونم سوالات رو جواب بدم و قبول شم. واقعیتش حتی وقتی خانوادم پیشنهاد مشاوره میدادن پیشنهاد کلاس خصوصی میدادن قبول نمیکردم. این یه واقعیت بود که فکر میکردم که چقدر مثلا میتونه ساده باشه ولی واقعیتش اصلا این شکلی نبود، یه چیز کاملا متفاوت از تصورات من بود. نمیدونم شاید اگه یه دندگی نمیکردم بهتر بود. همیشه میگن اگر اولش به آخرش فکر نکنی آخرش مجبوری به اولش فکر کنی.